اشک خدا

totalitarismاما با همه

اشک خدا

totalitarismاما با همه

ازکجابفهم خدادوستم داره؟

اظهار محبت و دوستى در میان انسان‏ها، راه‏هاى مختلفى دارد؛ گاهى کلمات آتشین و سخنان محبت‏آمیز در قالب شعر و نثر، پیام محبت را مى‏رساند و گاهى ریزش بى‏امان اشک سوزان و شراره‏هاى قلب فروزان، پیک خوش‏خبر صفا و محبت است. هدیه دادن، احترام نمودن و پذیرایى کردن، از دیگر نشانه‏هاى محبت‏ورزى مى‏باشند.
اظهار محبت خداوند به بندگانش، از نوع انفعالات و تأثراتى نیست که در میان انسان‏ها شایع است؛ چون او منزّه و مبرّا از این گونه حالات است. محبت خداوند به مخلوقاتش، به این جهت است که هر علتى به معلول و هر صانعى به مصنوع خود علاقه‏مند است. هر معلولى، ظهور و تراوشى از علت خود است و با آن، سنخیت و مشابهت دارد. بنابراین، به علت خود علاقه‏مند و وابسته است؛ چون هستى و سرمایه وجودش را از او مى‏داند. هر چه علت، قوى‏تر و ادراک معلول بیشتر باشد، دوستى و محبت میان آن دو شدیدتر است؛ پس بالاترین و قوى‏ترین نوع

دوستى، محبتى است که خداوند نسبت به بندگان خود دارد.
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود
خداوند، در آیات و روایات فراوانى، محبتش را به بندگانش ابراز کرده است؛ مانند این آیات: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ»؛1 «فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»؛2 و «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ».3
در حدیث قدسى نیز چنین آمده است: «اگر آنان که از من روى گردانیده‏اند، مى‏دانستند که چه قدر منتظر آنان هستم، از شوق مى‏مردند».4
محبت خداوند به بندگانش، داراى آثار و نشانه‏هایى است که در احادیث به آنها اشاره شده است. بعضى از این نشانه‏ها و آثار عبارتند از:
1. اطاعت از خداوند و پیروى از اولیاى او: «کسى که خوشحال مى‏شود از این که بفهمد محبوب خداست، باید مطیع خدا و پیرو ما [اهل بیت‏] باشد».5
2. زیاد به یاد خدا بودن: «اگر بنده‏ام را ببینى که زیاد به یاد من است، خودم چنین اجازه‏اى به او داده‏ام و او را دوست مى‏دارم».6
3. آرامش درونى و شکیبایى: «هنگامى که خداوند بنده‏اى را دوست بدارد، او را با زیور آرامش و شکیبایى مى‏آراید».7
4. داشتن قلبى پاک و اخلاقى متعادل: «زمانى که خداوند بنده‏اى را دوست بدارد، قلبى پاک و اخلاقى متعادل (به دور از افراط و تفریط) روزى‏اش مى‏کند».8
5. دوست داشتن مطیعان و دشمنى با عاصیان: «اگر مى‏خواهى بدانى که در تو خیر و نیکى وجود دارد یا نه، به قلبت بنگر؛ اگر در آن دوستى و محبت نسبت به بندگان مطیع خداوند و بغض و کینه نسبت به گناه‏کاران یافتى، پس در تو خیر و نیکى است و خداوند تو را دوست دارد».9

نعمت وجود و حیات و استمرار آن و مجهز بودن به اسباب و لوازمى که براى ادامه زندگى و تکامل مادى و معنوى انسان بایسته است، از دیگر جلوه‏هاى محبت خداوند به بندگانش مى‏باشد.
شور و شوق و کشش و جذبه‏اى که گاهى انسان در کانون وجود و نهان‏خانه ضمیرش احساس مى‏کند و او را به سوى کمال مطلق و هستى بى‏کران مى‏کشاند، از نشانه‏هاى دیگر لطف و محبت الهى است. اگر محبت و عنایت حق به بندگانش نبود و شبستان قلب ما با نور محبت او روشن نگشته بود، هرگز آتش اشتیاق در درونمان زبانه نمى‏کشید و نهر کوچک وجودمان، میلى به دریا شدن و بى‏کرانه گشتن، پیدا نمى‏کرد.
رشته‏اى بر گردنم افکنده دوست
مى‏کشد آن جا که خاطرخواه اوست‏

احساس نیاز به دعا، تضرّع و خاکسارى در پیشگاه معبود متعال و عرض نیاز و حاجت به او، از آثار توجّه، عنایت و محبت خداوند به بندگانش مى‏باشد.
محبت بندگان و اولیاى خدا به جایى مى‏رسد که اعلام مى‏کنند: خدایا! اگر ما را در جهنم هم ببرى، باز هم اعلام مى‏کنیم که دوستت داریم.
در مناجات شعبانیه چنین آمده است: «خدایا! اگر مرا وارد آتش کنى، به دوزخیان اعلام مى‏کنم که دوستدار تو هستم» و نیز در مناجات ابوحمزه ثمالى آمده است: «خدایا! اگر با غل و زنجیر به بندم کشى و لطف عام و شاملت را از من دریغ کنى و دیگران را از رسوایى‏هایم آگاه سازى و دستور دهى به آتشم ببرند و میان من و بندگان خوبت، جدایى بیندازى، با این همه، امیدم از تو بریده نمى‏شود و از آرزوى عفو و گذشتت، صرف نظر نخواهم کرد و محبت تو از قلبم بیرون نخواهد رفت».
دعاهاى اولیاى برگزیده و بندگان معصوم خداوند، سخنانى شاعرانه ومبالغه‏آمیز نیست که در گرما گرم غلبه احساسات بر زبان آنان جارى شده باشد؛ بلکه بیان حال و مشاهدات آن خوبان پاک‏سرشت است. آنان، عاشقان دل‏باخته و شیدایى‏اند که یکسره غرق تماشاى محبوب خویش بوده، جلوه‏هاى جمال و کمال دوست را در هر مظهر و موجودى، به روشنى مى‏بینند. امام حسین علیه‏السلام در دعاى عرفه مى‏گوید: «تو آن خدایى هستى که معبودى جز تو نیست. خود را به هر چیز شناسانده‏اى؛ به طورى که در نزد هیچ چیز، ناشناس نیستى. تو آن خداوندى هستى که در هر چیز، خود را به من نمودى؛ آن سان که تو را در هر چیزى آشکار دیدم و تو براى هر چیز، ظاهر و هویدایى».
کى رفته‏اى ز دل که تمنا کنم تو را
کى گشته‏اى نهفته که پیدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدى که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

آن محرمان راز هستى، خانه دلشان را از غیر حق پرداخته و حرم قلبشان را منزلگاه جانان ساخته‏اند؛ زیرا دل، حرم خداست؛ پس غیر او را نباید در آن جاى داد.
آنان، پروانگان شمع ذات احدى و جمال ازلى هستند؛ هر چه از محبوب مى‏بینند، زیبایى و کمال است. اگر چه خداى حکیم و رحیم، بندگان پاک و برگزیده خود را با آتش عذاب نمى‏کند و در جهنم جاى نمى‏دهد؛ ولى اگر به فرض چنین هم باشد، در میان شعله‏هاى آتش، باز نظاره‏گر جمال محبوبند و جز لطف، خوبى، کمال و جمال دوست، چیزى نمى‏بیند.
در آتش ار خیال رخش دست مى‏دهد
ساقى بیا که نیست ز دوزخ شکایتى

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد